× ۱۴ ×

ناآرامی‌های اخیر ، هشداری جدی برای آینده کشور ، نظام جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی است و به همین دلیل هم ارزش تأمل و تدبّر بیشتر دارد . . . قابل انکار نیست که هر شهروندی بر اساس تعالیم اسلامی و قانون اساسی کشور ، حق اظهار نظر در مصالح عمومی جامعه را دارد و می‌تواند از طریق اجتماعات و گردهمایی‌های مسالمت‌آمیز ، حقوق شرعی و قانونی خود را مطالبه نماید . این‌گونه اجتماعات هیچ نیازی به هیچ مجوزی از هیچ نهادی ندارد ، بلکه حق مردم است که دولتمردان امنیت چنین گردهمایی‌هایی را ضمانت نمایند . بدیهی است که هیچ عاقلی مطالبه حقوق مشروع از راه‌های نامشروع را نمی‌پذیرد . خشونت ، اغتشاش و تخریب اموال عمومی که سرمایه ملی است ، پسند هیچ شهروند دیندار و میهن‌دوست نیست . بر رهبران و مسئولان نظام جمهوری اسلامی فرض است که حساب دو دسته را کاملا جدا کنند . . . مجریان امور کشور باید بپذیرند که ریشه این ناآرامی‌ها در ناکارآمدی سیاستگذاری‌ها و برنامه‌ها و تصمیمات اغلب نادرست دستگاه‌های مسئول است . صاحبان قدرت باید بدانند و بپذیرند که « ناآرامی اجتماعی یک پدیده و رویداد است » ؛ مثل هر رویداد دیگری علتی و  دلیلی دارد و تا ضرورت نیابد ظاهر نمی‌شود . به جای تمسک به تئوری توطئه ، آنان که مسئولیت دارند ، به نتیجه اعمال خود بیندیشند و این پرسش را مطرح نمایند که چرا جامعه ما باید در شرایطی قرار بگیرد که چنین ناآرام × ۱۴ ×...ادامه مطلب

× ۱۴ ×...

هیاهو بود . اُستاد که آمد ، همه از تظاهرات میدان نقش جهان و میدان انقلاب و سی و سه پل می گفتند . از آن رو که بیشتر شاگردان علقه و علاقه وافری به حاکمیت فعلی دارند ، فضا را به شدت ملتهب کرده بودند . اُستاد با لبخند معناداری هر آنچه بیان می شد را به دقت گوش می کرد و گاهی سری تکان می داد تا گوینده سکوت ایشان را به کم محلی حمل نکند . بعد از پایان شر و شور شاگردان با همان لحن آرام و مهربان فرمود : سکوت اسلم است . و درس را شروع کرد ! برچسب‌ها: روز نوشت+ نوشته شده در  دوشنبه یازدهم دی ۱۳۹۶ساعت 20:9  توسط حُسین  |  × ۱۴ ×...ادامه مطلب

من عاشق کلاغ و جغد هستم .

× ۱۴ ×...

از یک جایی به بعد نباید به خودت دروغ بگویی . باید زل بزنی توی چشم های معشوقه ات و بگویی : ما مال هم نیستیم . تو قسمت من نیستی . و بعد هم سرت را پایین بیندازی ، هندزفری را در گوشت فشار دهی و بند کتانی ات را محکم کنی و راهت را بگیری و بروی . می دانم که در مسیر همه خاطره هایی که ساخته اید در ذهنت جولان می دهند و نفست را به شماره می اندازند . آن بغض لعنتی و درد همیشگی را هم میفهمم . اما چاره چیست ؟ باید واقعیت را پذیرفت و آینده را در آغوش کشید . این رسم زندگیست . دنیا به " عاشق ها " بدهکار است . . . برچسب‌ها: روز نوشت+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و ششم آذر ۱۳۹۶ساعت 8:4  توسط حُسین  |  × ۱۴ ×...ادامه مطلب

× ۱۴ ×...

یه همکاری داشتم که مغازش دیوار به دیوار مغازه ما بود . مامانش سرطان داشت . خیلی واسش دعا می کرد و نذری می داد . می گفت : حسین ! اگه دور از جون مادرم ، اتفاقی واسش بیفته منم میمیرم . من همیشه حس می کردم این جمله بوی شعار میده ! و پیش خودم می گفتم : هزاران نفر مادراشون مردن و خم به ابروهاشون نیومده . تا اینکه مادرش مرد و خودشم با یک روز فاصله سکته کرد و مرد . باور کردم که بعضی از ما مردا خیلی بیشتر از چیزی که فکر می کنیم ، مادرامون رو دوست داریم . امروز مامانم سرما خورده بود . یه نفس قربون صدقش میرفتم که اگه خار به پات بره من میمیرم ! میدونم که باور نمیکنه و فکر میکنه حرف سر زبونه ولی حقیقته . این عشق نیست . فراتر از عشقه ، چیزی شبیه اتصال دو روح . . . برچسب‌ها: روز نوشت+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و هشتم آذر ۱۳۹۶ساعت 22:3  توسط حُسین  |  × ۱۴ ×...ادامه مطلب

× ۱۴ ×...

دنیای ما اندازه هم نیست . . .

 

+ پاییز سال بعد ، رستاک .

× ۱۴ ×...

در مدرسه صدر بازار به بحث مینشست . کفایة را روان می گفت و قوانین را شیرین . اگر به دنبال استاد کارآزموده ای در اصول بودی و از اهل فنی که محاسن در اصول سفید کرده بودند جویا میشدی او را معرفی می کردند . مکلا بود نه دستار بر سر . با قامتی بلند و چشمانی نافذ و وجه نورانی . همیشه بالا پوشی بلند داشت و این سبک پوشش را دستور مرادش استاد حسینی تهرانی - طهرانی ! - می دانست . حراف نبود . همیشه در سکوت مشغول به ذکر بود . تا نمی پرسیدی ، پاسخ نمی داد و زمانی که لب به پاسخ می گشود مخاطب مبهوت دقت و فراست او می شد . اگر فرصتی دست می داد ، فقط به قرآن استناد می کرد و چنان بر قرآن مسلط بود که گویی قرآن را در سینه داشت . بر خلاف بسیاری از مدعیان ، درس او محفل پرسش و پاسخ بود و گاهی به حدی بحث استاد با شاگردان بالا می گرفت که فرصتی برای پرداختن به درس نبود . شنیده بودم که در عرفان نظری دستی دارد و فصوص را خوش می گوید . از همین رو بعد از پایان درس تقاضا کردم که فصوص را به ما درس گوید . استاد امتناع کرد که ما فصوص درس نداده متهم به کفر و نفاق شده ایم ، وای به روزی که فصوص هم درس بگوییم . اطمینان دادم که اغیار را به حریم انس راه نمی دهیم و ایشان نیز پذیرفت . مدتی که زانوی شاگردی در محضر او زدیم ، تکرار نمی شود . . . دشواری حل معضلات عرفان نظری برای او سهل بود و مستدل نمودن شهودات عرفانی را با مهارتی ع × ۱۴ ×...ادامه مطلب